تقدیم به تو....

جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

 

مرا بخوان! مرا بخوان به اندازه یک سطر

حتی به قدر یک واژه

به قول سهراب ،صدای تو خوب است ،صدای تو سبزینه ان گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید.

پس بخوان مرا مثل یک انشا در وصف پاییز.  بخوان مرا مثل نغمه ای خوش

بخوان مرا همانند چه چه فاخته بر درخت که لانه دلتنگی اش را بنا نهاده بر ان.

هر جور می خواهی و هر طور می توانی تنها مرا صدا کن.

من از صدای تو اوج می گیرم تا سپیدی ابرها

عاشق می شوم تا هوای حوا

 

برای بودنم ،ماندنم و پا برجا بودنم تنها به صدایی محتاجم تا مرا از رفتن به زوال باز دارد

وان صدا.....

انگار که سال هاست دیگر صدایم نمی کند،نمی خواندم مثل یک واژه در

سطر خاموشی ام.

ومن چه دلتنگم،چه دل تنگ اویم  به اندازه هزار سال راه نرفته

هزار سال جاده نرسیده به او

 

                          و حالا چیزی جز تنهایی با من نیست!!

 

پل

جمعه 12 آبان 1391برچسب:,

کوه ها را به هم وصل کری

ادم ها را ....        قلب ها را

اما حالا....

اه.....  ای پل شکسته !

حالا دیگر   

فقط ابرها می توانند از روی تو بگذرند...

 

پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:,

برای ماندن و خواندن سرود  زندگی همواره بهانه میخواهم

تو تمام بهانه زندگی ام بودی

اما...

بعد از تو تنها بهانه برای زنده ماندنم بهانه گیری برای توست.

و تو....

تمام بهانه های زندگی ام را بی بهانه کردی؟!!