گناه!
یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,
دیروز به پیراهن اب کشیده روی طناب بالا پشت بام مان حسادت کردم
که بعد از هرلکه الوده وکثیف اثار جرم رویش باقی نمی ماند تا بخواهد تاوانی بابتش پس دهد
اما...
دلم به حال ادم سوخت که بعد از هر الودگی تا تاوان ندهد پاک نمیشود.
حتی اگر هم پاک شود در پرونده ذهن و روحش باقی است!
خدا که پرونده ها را دور نمیریزد.
اما خوش به حال پیراهنم که پرونده الودگی اش در جان وروحش نمی نشیند...
اگر هم الوده شد حداقلش این است که جرمش از جهنم رفتن ما ادمها کمتر است
فقط دور می اندازیمش یا پاره اش می کنیم
این طور تنها فراموش میشود اما رازش هیچ گاه برملا نخواهد شد!!
نظرات شما عزیزان:
میپیچَم بہ پَر و پآے ثآنیہ هآیَت
تآ حَتے نَتوـآنے آنے
بے مَـטּ بودטּ رـآ زندگے کُنے
.gif)
.gif)
.gif)
شاید دیگر اندازه ام نباشد
اما همچنان عطر خاطره میدهد پیراهنی که روی شانه هایش اشک ریخته ای..
خیلی زیبا بود..
.gif)
.gif)
.gif)