گناه!

یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,

 

دیروز به پیراهن اب کشیده روی طناب بالا پشت بام مان حسادت کردم

که بعد از هرلکه الوده وکثیف اثار جرم رویش باقی نمی ماند تا بخواهد تاوانی بابتش پس دهد

اما...

دلم به حال ادم سوخت که بعد از هر الودگی  تا تاوان ندهد پاک نمیشود.

حتی اگر هم پاک شود در پرونده ذهن  و روحش باقی است!

خدا که پرونده ها را دور نمیریزد.

اما خوش به حال پیراهنم که پرونده الودگی اش در جان وروحش نمی نشیند...

اگر هم الوده شد حداقلش این است که جرمش از جهنم رفتن ما ادمها کمتر است

فقط دور می اندازیمش یا پاره اش می کنیم

این طور تنها فراموش میشود اما رازش هیچ گاه برملا نخواهد شد!!

 

 

 

وقتی در جاده زندگی می راندم مقصدم مستقیم بود اما ناگهان با دیدن مانعی که جلوی راهم سبز شد و راهم راسد کرد

پایم را تا اخر روی ترمز فشار دادم تا اینکه اتومبیلم متوقف شد که ای کاش نمی شد.!

ان مانعی که مانع از ادامه رفتنم شد تو بودی که یک روزبی خبر کوچ کردی

وبرایم خاطره شدی در این ذهن اشفته.

چرا امدی که بخواهی یک روز،بی خبرودرسکوت مطلق تنهایم بگذاری!

حالا که می اندیشم می بینم چاره ای جزاین نداشتم !

چراکه اگر توقف نمیکردم،حالا من مسئول سفربی انتهایت بودم!

اما اکنون می فهمم که تو خود مسئول رفتنت بودی ومن شاهد این سفر

اما هیچ گاه خواست خدا را منکر نخواهم شد.

روزهای دلتنگی من با دل تنگت گره خورده

تنها این را بدان که انتظار کلمه ای ست که تمام وجودم را ،افکارم را،ارزوهایم را وحتی زندگی ام را تباه میکند!

منتظر می مانم تا به خودم ثابت کنم که دوست داشتنم بیهوده نبوده است!!

 

خداوند!

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,

 

ملاصدرا می گوید:


خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند 

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟

 

 

زندگی!!

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

 

"خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

"دکتر قیصر امین پور"

 

 

یاد تو.....

سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,

من بی فروغ چشمانت که مانند دریاهای بیکران پر از تلاطم وشور زندگی بود چه کنم؟

چشمانت تنها امید ناامیدی ام بود/اما...

حالا خودم مانده ام بدون تو وچشمانت که زیر خاک های سرد وبی رحم پلک بسته ای وتاابد در اغوش خاک های سرد و عریانی به سر می بری .....

ومن....

تا ابد به یاد مهربانی های بی ریایت خواهم گریست که فراموش نمی شوی

ای فراموش نشدنی......

 

به یاد بهترین کسی که بهترین لحظات را برایم رقم زد... ص_ر

 

 

برنده

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,

چیزی به شروع مسابقه نمانده بود.

دونده اول که خود را برای مسابقه امروز اماده کرده بود تا بر حریفان خود غلبه کند.

با سوت داور تمامی دونده ها شروع به دویدن کردند.

ناگهان دونده ای که پیراهن زرد به تن داشت پایش لغزید و به زمین افتاد وبه شدت زخمی شد.

دونده اولی که ارزوی رسیدن چنین روزی را در ذهن می پروراند و علاقه شدیدی به بردن مسابقه داشت با دیدن این صحنه تاب نیاورد و به سمت حریفش دوید و او را از جا بلند کرد.

در این هنگام بقیه دونده ها هم به سوی دوستشان رفتند وهمه با هم تا خط پایان را طی کردند.

با دیدن این صحنه تمامی تماشاچیان با تمام وجود تشویقشان کردند.

گاهی برنده کسی نیست که بر دیگری مغلوب شود ..

برنده کسی است که دیگران را هم برنده کند.

 

نازک ،نارنجی

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:,

یک روز ...

چینی دلم شکست اما مهم نیست،

خوب جنس چینی همین است دیگر!   زود می شکند.!

هر گاه به دیوار گذشته هایم برخورد می کنم ناگهان چینی دلم ترک بر می دارد ،

ودر اثر ضربه شدید شکسته میشود.

تازه می فهمم دلم نازک نارنجی است!!!