حوایم کو؟
چه کسی بود صدا زد ،ادم؟
اشنا بود صدا مثل ندایی زیبا با تن ممنوعیت
سیب را گاز نزن...
ومن اما انگار در خواب بودم....
شب در بهشت به ارامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد.
ونسیمی خنک از طرف حاشیه زیبای زمین خواب مرا می روبد.
بوی هجرت می اید:
از بهشتی که دران زندگی میکردم به اندازه سرخوشی یک پرنده از لانه اش!
بالش من امشب پر اواز غم چلچله هایی است که به فواره ی حوض زمین می نگرند....
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:دوست عزیزم ممنون بابت سر زدنت.حتما
.gif)
من " سلام " مي گويم ...
و " لبخند " مي زنم ...
و قسم مي خورم ...
و مي دانم ...
" عشق " همين است ...
به همين سادگي ...
از این تکرار بیزارم .... از این تکرار میمیرم
قضاوت کن خودت ،یا اینکه خود را جای من بگذار
چگونه می شود دل کَند ؟!؟ وقتی پا به زنجیرم
وَ شاید مثل این ساعت و َ مثلِ بخت من خوابی
نمی بینی زمان رفته است از دستم زمین گیرم
تو حق داری نمی دانی چه حالی دارم این شبها
شدم دیوانه ایی تنها ......که با خود نیز در گیرم
حسادت میکنم!!! حتی به آن سایه که می افتد
به روی سایه ات وَ من ! در آغوشت نمی گیرم
.gif)
صدایی تو جهانم نیست، فقط تصویر می بینم
یه حسی از تو در من هست، که می دونم تورو دارم
واسه برگشتنت هرشب، درارو باز می زارم
سراب رد پای تو، کجای جاده پیدا شد؟
کجا دستاتو گم کردم، که پایان من اینجا شد؟
وقتی به سرم زد فهمیدم
رویایی بووود
.gif)